آهای درخت سبز...

ساخت وبلاگ

ناگهان یادم آمد

در فرهنگ گویش روستای پدری ام

هرگاه می خواستند رهگذر ناشناسی را صدا بزنند

می گفتند:

" آهای درخت سبز،

فرصت!

کجا می روی؟

آهای درخت سبز!

بیا و بنشین و چای بنوش

و بگو خبر از هرکجا که داری..."

می دانی،دلشان تنگ بود و به دنبال هم صحبت،

آه...و امان از دلتنگی،

امروز دلم حال عجیبی دارد

و چون کبکی گیرکرده در دروک *

خود را به زمین و زمان می زند

به گمانم در فرسنگ ها دورتر

موهایت را در باد رها کرده ای

که جنگلم می شکند

شاخه شاخه حسرت را در من

و می ریزد و می کشاند

برگ به برگ خاطراتم را در راه

آهای دختر روستایی!

منم آن درخت سبز قدیمی

همان رهگذر بقچه به دوش

تو در کنار کدام چشمه روسری ات را شسته ای

و بر کدام درخت آویزان کرده ای

که  شاخه هایم این گونه گریبان چاک می دهند؟

صدایم بزن

وقتی نمانده

پاییز که بیاید رنگ می بازم

برگ می بازم

و تنه به تیغ سرنوشت می سپارم

و وقتی از کنارت می گذرم

دیگر به یاد نمی آوری درخت سبز بریده شده

بر کامیون چوب برها را

آرام چایت را سر می کشی

روسری ات را می پوشی

مشک آب را بر دوش می زنی

و می روی تا ادامه ی قالی ات را ببافی...

#عباد_صادقی_گوغری


* دروک:نوعی تله ی مخصوص پرندگان که در روی خاک ساخته می شود.

+ تاريخ پنجشنبه ششم شهریور ۱۳۹۹ساعت نويسندهعباد صادقی گوغری |

چشم انداز...
ما را در سایت چشم انداز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zaarcha بازدید : 36 تاريخ : سه شنبه 1 مهر 1399 ساعت: 10:36