بازار قند و شکر از احتکار بیرون می آید...

ساخت وبلاگ

خوشنویس نیستم

وگرنه پایان همه ی دلتنگی های جهان

نقطه ای می گذاشتم مانند خال لب تو

تاهرگاه می خندی

بازار قند و شکر از احتکار بیرون آید

و بار دیگر بچه های سبزه روی خاورمیانه

در سواحل بدون جنگ مدیترانه،خلیج فارس،دریای سیاه و سرخ

خنده کنان،آبنبات چوبی بخورند

به دنبال هم بدوند و بادبادک  هوا کنند

کناره ی ساحل پر از تندیس های ماسه ای شود

 هواپیماهای جنگی گل های سربی و خوشه های بمب

بر مهدکودک ها،مدارس،پارک ها،سینماها و بیمارستان ها نریزند

ریزش برف عزا پایان گیرد

بهار بیایدو شکوفه های نارنج

بر سر عروس زخمی و کبود خاورمیانه بنشیند

و شمیم آن،بوی باروت سجاده ها را بپراند

مزارع سوخته ی زیتون ریشه بدوانند

پای عقل به مساجد باز شود

خروس شادی، آواز بخواند

و من را از خواب لاک پشتی ام بیدار کند

برخیزم و از خرافات خود،غسل جنابت کنم

لباس های پلوخوری ام را اتو کنم و بپوشم

خودم را به دل شهر بزنم

کنار  پل سنگی کهنه

 قهوه خانه ی دنجی ست که شبانه روز نمی شناسد

 آنجا خبری از پلیس امنیت اخلاقی نیست

یک میز چوبی دو نفره رزرو کنم

و آنقدر  بنشینم تا بیایی و با دو حبه قند لبهایت

 اسپرسوی تلخ عربیکای من را شیرین کنی

و من مانند گذشته ها،سیگار را از دستت بگیرم

و یک شاخه رز پربرگ جای آن بگذارم...

آری در این تلخه روزها

یک کسی باید مانندتو پر از صفت های خوب انسانی باشد

 پر از عشق ،پر از دوستی

و معنای لفظی و معنوی آدم بودن را خوب بداند

دست را از زیر چانه بردارد

سیگار خود را خاموش کند

بیاید،و با یک گاری سیب آزادی

بازار احتکار قند و شکر را در هم شکند...

 

 

(عباد صادقی)

چشم انداز...
ما را در سایت چشم انداز دنبال می کنید

برچسب : بازار قند و شکر, نویسنده : zaarcha بازدید : 64 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 7:48