انگشت ماشه چکان...

ساخت وبلاگ

 مانند مادری که کودکش قهر کرده است

از پشت سرم بیا

گردنت را نیمه ور کن و گونه ام را ببوس

دل گرفتگی،بزرگ و کوچک ندارد

واضح تر بگویم

به سبک زن های جوانی

که مرد سربازشان،سالم از جنگ برگشته است

با عجله به سمتم بیا

دست هایت را دور کمرم حلقه کن

سرت را در سینه ام بگذار

و سپس تنگاتنگ،مرا پی در پی ببوس

روزهای طولانی ست که به جز آلبوم عکس های جوانی ام

چیز دیگری را در آغوش نگرفته ام

مرا ببوس و با لهجه ی شیرین زنانه ات با من حرف بزن

هرچه می خواهی بگو

ولی از خاطرات جنگ چیزی از من مپرس

فقط بدان وقتی که داشتیم خرمشهر را

از چنگ صدام در می آوردیم

با همان انگشتی که برای نخستین بار

تو را از آنسوی خیابان،نشان مادرم داده بودم

با همان انگشت،ماشه ی اسلحه ام را چکاندم

و تازه عروسی چشم به راه در بغداد را

داغدار کردم!

ما فاتحان جنگ،

نو دامادهای حجله های عزا هستیم...

 

#عباد_صادقی


 

 

  

 

   

 

  

چشم انداز...
ما را در سایت چشم انداز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zaarcha بازدید : 70 تاريخ : پنجشنبه 10 آبان 1397 ساعت: 19:33